مرکز خدمات روانشناسی

موسسه علمی پژوهشی روان بنه ( شماره ثبت 7180)

مرکز خدمات روانشناسی

موسسه علمی پژوهشی روان بنه ( شماره ثبت 7180)

تعریف سلامت روان‏

سلامت روان


 

تا کنون تعاریف متعددى از «سلامت روان‏» ارائه شده که همگى بر اهمیت تمامیت و یکپارچگى شخصیت تاکید ورزیده‏اند. گلدشتاین Goldstein,K ، سلامت روانى را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایى مى‏داند. (1) چاهن (Chauhan,S.S. 1991) نیز سلامت روانى را وضعیتى از بلوغ روان‏ شناختى تعبیر مى‏کند که عبارت است از حداکثر اثربخشى و رضایت ‏به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى که شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت ‏به خود و دیگران مى‏شود. (2) در سال‏هاى اخیر، انجمن کانادایى بهداشت روانى، «سلامت روانى‏» را در سه بخش تعریف کرده است:

 

بخش اول: بازخوردهاى مربوط به خود شامل:

 

الف- تسلط بر هیجان‏هاى خود.

 

ب- آگاهى از ضعف‏هاى خود.

 

ج- رضایت از خوشى‏هاى خود.

 

 

 

بخش دوم: بازخوردهاى مربوط به دیگران شامل:

 

الف- علاقه به دوستى‏هاى طولانى و صمیمى.

 

ب- احساس تعلق به یک گروه.

 

ج- احساس مسؤولیت در مقابل محیط انسانى و مادى.

 

 

 

بخش سوم: بازخوردهاى مربوط به زندگى شامل:

 

الف- پذیرش مسؤولیت‏ها.

 

ب- ذوق توسعه امکانات و علایق خود.

 

ج- توانایى اخذ تصمیم‏هاى شخصى.

 

د- ذوق خوب کار کردن. (3(

 

چاهن به ذکر پنج الگوى رفتارى در ارتباط با سلامت روان مبادرت کرده است:

 

1- حس مسؤولیت ‏پذیرى: کسى که داراى سلامت روان است، نسبت ‏به نیازهاى دیگران حساس بوده و در جهت ارضاى خواسته‏ ها و ایجاد آسایش آنان مى‏کوشد.

 

2- حس اعتماد به خود: کسى که واجد سلامت روانى است، به خود و توانایى‏هایش اعتماد دارد و مشکلات را پدیده‏اى مقطعى مى‏انگارد که حل ‏شدنى است. از این‏ رو، موانع، خدشه‏اى به روحیه او وارد نمى‏سازد.

 

3- هدف ‏مدارى: به فردى اشاره دارد که واجد مفهوم روشنى از آرمان‏هاى زندگى است و از این ‏رو، تمامى نیرو و خلاقیتش را در جهت دست ‏یابى به این اهداف هدایت مى‏کند.

 

4- ارزش‏هاى شخصى: چنین فردى در زندگى خود، از فلسفه‏اى خاص مبتنى بر اعتقادات، باورها و اهدافى برخوردار است که به سعادت و شادکامى خود یا اطرافیانش مى‏انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعى است.

 

5- فردیت و یگانگى: کسى که داراى سلامت روان است، خود را جدا و متمایز از دیگران مى‏شناسد و مى‏کوشد بازخوردها و الگوهاى رفتارى خود را توسعه دهد، به ‏گونه‏اى که نه همنوایى کور و ناهشیارانه با خواسته‏ها و تمایلات دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود و متروک مى‏شود.

 

علاوه بر تعاریفى که ارائه شد، «سلامت روانى‏» از دیدگاه مکاتب گوناگون روان ‏شناسى نیز تعریف شده است که به اختصار برخى از آن‏ها ذکر مى‏شود: (4(

 

- نظام زیستى‏نگرى که اساس روان ‏پزشکى را تشکیل مى‏دهد، سلامت روانى را زمانى محقق مى‏داند که بافت‏ها و اندام‏هاى بدن به طور سالم و بى‏نقص به وظایف خود عمل کنند. هر نوع اختلال در دستگاه عصبى و در فرایندهاى شیمیایى بدن، اختلال روانى را به همراه خواهد داشت.

 

- نظام روان ‏تحلیلگرى بر این باور است که سلامت روان به معناى کنش متقابل و موزون بین سه پایگاه بنیادین شخصیت (بن، من و فرامن) است و سلامت روانى در صورتى حاصل مى‏شود که «من‏» بتواند بین تعارض‏هاى «بن‏» و «فرامن‏» تعادلى ایجاد کند.

 

- نظام رفتارى‏ نگر در تعریف سلامت روانى بر سازش‏ یافتگى فرد با محیط تاکید مى‏ورزد و بر این اعتقاد است که رفتار سازش ‏نایافته نیز مانند سایر رفتارها در اثر تقویت، آموخته مى‏شود. بنابراین، سلامت روانى شامل رفتارهاى سازش ‏یافته‏اى است که آموخته مى‏شوند.

 

- نظام انسانى‏نگر معتقد است که سلامت روانى یعنى ارضاى نیازهاى اساسى و رسیدن به مرحله خود شکوفایى. هر عاملى که فرد را در سطح ارضاى نیازهاى سطوح پایین نگه دارد و مانع شکوفایى او شود، به ایجاد اختلال رفتارى خواهد انجامید.

 

 

 

ملاک‏هاى سلامت روان

 

اندیشمندان از زوایاى گوناگون، بر ویژگى‏هایى که به دست ‏یابى و حفظ سلامت روان مى‏انجامند تاکید کرده اند. سالیوان (Sulivan.H. 1954) بر این باور است که در سلامت روان، ارزش عمده بر کنش اجتماعى مؤثر قرار دارد. روان ‏تحلیل ‏گران سنتى بر آگاهى از انگیزه‏هاى ناهشیار و در پى آن، خود مهارگرى، که بر آگاهى مبتنى است، تاکید مى‏کنند.

 

فروم (Fromm.E. 1942) ارتباطهاى فرد با محیط اجتماعى، انسانى ‏نگرى، آزادى و فرد گرایى را مورد تاکید قرار مى‏دهد. پرلز (Perls,F. 1973) نیز پذیرش مسؤولیت ‏براى هدایت زندگى خود را مهم ‏ترین ویژگى براى دست ‏یابى به سلامت روان ذکر مى‏کند.

 

ونتیز (Ventis, W.L. 1995) سلامت روان را وابسته به هفت ملاک مى‏داند که عبارتند از:

 

1- رفتار اجتماعى مناسب.

 

2- رهایى از نگرانى و گناه.

 

3- فقدان بیمارى روانى.

 

4- کفایت فردى و خود مهارگرى.

 

5- خویشتن ‏پذیرى و خود شکوفایى.

 

6- توحید یافتگى و سازماندهى شخصیت.

 

7- گشاده ‏نگرى و انعطاف‏ پذیرى.

 

 

 

عوامل مؤثر بر سلامت روان

 

همه متخصصان متفق القول‏اند که سلامت روان در تحول شخصیت واحد نقشى بنیادین است. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت روان غیرممکن است. بى‏شک، عوامل متعددى بر سلامت روان تاثیر مى‏گذارند که فهرست کردن همه آن‏ها دشوار است؛ چرا که وجود تفاوت‏هاى فردى ممکن است ‏به تنوع در عوامل مؤثر بر سلامت روان بینجامد. با این حال، یافته‏هاى حاصل از پژوهش‏ها در زمینه‏هاى زیست‏ شناسى و علوم اجتماعى، دانش ما را درباره عواملى که ممکن است‏ سلامت روان را تحت تاثیر قرار دهند، وسعت ‏بخشیده‏اند.

 

به اعتقاد چاهن، برخى از الگوهاى مهمى که علت اختلال‏هاى روانى را از زوایاى گوناگون مورد بررسى قرار مى‏دهند، عبارتند از:

 

1- الگوى پزشکى بر نقش شرایط اندام ‏ گوناگون که مى‏تواند کنش مغز را تحت تاثیر قرار داده، به اختلال روانى بینجامد، تاکید ورزیده است.

 

2- الگوى روان تحلیل‏گرى در وهله نخست، بر موقعیت‏هاى تنش‏ زایى که به وسیله ایجاد اضطراب، متضمن تهدیدى براى فرد است، متمرکز مى‏شود. چنانچه فرد به طور مؤثر با موقعیت اضطرابى سازش حاصل کند، اضطراب حذف مى‏شود و در صورتى که اضطراب و تنش ادامه یابد، فرد نوعا به مکانیزم‏هاى دفاعى گوناگون، که سلامت روان وى را تحت تاثیر قرار مى‏دهند، متوسل مى‏شود. این الگو به تجارب آغازین کودکى در خانواده، که به وسیله هدایت نادرست والدین سرکوب شده است، اهمیت ‏بسیار مى‏دهد.

 

3- الگوى رفتارى نگرى، یاد گیرى معیوب را عامل اساسى اختلال روانى مى‏داند. سلامت روان – به ‏طور گسترده‏اى - توسط شکست در یادگیرى رفتارهاى سازش یافته ضرورى یا ناکامى در تسلط یافتن بر موقعیت‏هاى اجتماعى به طور موفقیت ‏آمیز تحت تاثیر قرار مى‏گیرد. ناگفته پیداست که رفتارهاى سازش نا یافته مانند سایر مهارت‏ها، از محیط آموخته مى‏شوند.

 

4- الگوهاى هستى ‏نگر - انسانى‏ نگر بر توقف یا تحریف تحول فرد به عنوان عاملى اساسى، که بر سلامت روان اثر مى‏گذارد، تاکید مى‏ورزند. این الگوها بر تقویت انگیزش و شکل ‏گیرى «خود» در فرد تاکید مى‏کنند. چنانچه فرد مجال‏هاى رشد فردى و خود شکوفایى را انکار کند، اضطراب، ناامیدى و ناکامى را تجربه خواهد کرد که در نهایت، به ناسازگارى وى خواهد انجامید. این الگو بیانگر این نکته است که انحراف از طبیعت انسانى، که اساسا رو به توحید یافتگى و سازندگى دارد، به وسیله شرایط ناخوشایند محیطى موجب سازش نایافتگى مى‏شود.

 

5- الگوى بین فردى، نارضایى از روابط بین فردى را ریشه رفتار سازش نایافته مى‏داند.

 

6- دیدگاه بین فرهنگى - اجتماعى بر نقش آسیب‏ شناسى شرایط اجتماعى همچون فقر، تبعیض، فرقه‏هاى مختلف و خشونت، به عنوان عوامل مهمى که بر سلامت روان افراد در جامعه اثر مى‏گذارند، تاکید مى‏ورزد.

 

 

 

نظام ارزشى و سلامت روان

 

یکى از شروط لازم براى دست ‏یابى به سلامت روان، برخوردارى از یک نظام ارزشى است و همان‏ گونه که چاهن مى‏گوید: بهره ‏مندى از یک سلسله ارزش‏هاى شخصى و فلسفه‏اى مبتنى بر باورها، آرزوها و آرمان‏هایى که با سعادت و تحقق خود و اطرافیان فرد پیوندى نزدیک دارد، شرط لازم براى کسب سلامت روان است.

 

مزلو اصول و ارزش‏هاى افراد مایوس و درمانده و افرادى را که واجد سلامت روانى هستند؛ دست ‏کم در برخى موارد، متفاوت مى‏داند؛ زیرا آنان داراى ادراکات و طرز تلقى‏هاى متفاوتى از جهان مادى، اجتماعى و جهان روان ‏شناختى خصوصى هستند که همین ادراکات و طرز تلقى‏هاى متفاوت، نظام ارزشى فرد را رقم مى‏زنند. (5) به اعتقاد مزلو، نظام ارزش‏هاى فرد واجد سلامت روان بر پایه پذیرش فیلسوفانه طبیعت‏ خود، طبیعت ‏بشرى، حیات اجتماعى و طبیعت و واقعیت جسمانى حیات استوار است. در واقع، بخش عمده‏اى از قضاوت‏ها و ارزش ‏گذارى‏هاى هر روزه این‏ گونه افراد، از پذیرش واقعیت ‏سرچشمه مى‏گیرد. آنچه را فرد واجد سلامت روان، که خواستار تحقق خود است، تایید یا تکذیب مى‏کند، بدان وفادار مى‏ماند یا خوشایند یا ناخوشایندش مى‏یابد، اغلب مى‏تواند همچون اشتقاقاتى که ریشه در خصیصه پذیرش دارد، ادراک شود. (6(

 

ارزش‏ها، سازمان دهنده‏هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصیت رشد یافته‏اند. شخصیت‏هاى سالم، چنان ‏که شولتس، (Schultz,D) مى‏گوید، به جلو مى‏نگرند و انگیزه ‏شان هدف‏ها و برنامه‏هاى درازمدت است. آنان هدف جویند و اساس زندگى‏ شان کارى است که باید به انجام برسانند و همین است که شخصیتشان را تداوم مى‏بخشد. (7)

 

از این ‏رو، در این فرآیند، هدف جویى آن دسته از رفتارها و کنش‏هایى که فرد را به سمت هدف سوق مى‏دهند، واجد ارزش و جز آن فاقد ارزش به شمار مى‏رود.

 

آلپورت این انگیزش یگانه ‏ساز یا باور وحدت ‏بخش را، که در شخصیت‏هاى سالم بیش از روان آزرده نمایان است، «جهت داشتن‏» نامیده است. جهت داشتن، همه زوایاى زندگى فرد را تحت تاثیر قرار داده و با یکپارچه کردن تمایلات و انگیزه‏هاى فرد، وى را به سوى هدف راهبرى مى‏کند و به او دلیلى براى زندگى مى‏دهد. (8) آلپورت تاکید مى‏کند که ارزش‏ها به انضمام هدف‏ها، براى پرورش فلسفه یگانه‏ ساز زندگى بسیار مهم است.

 

روى، (Roy,E.C) داشتن فلسفه‏اى براى زیستن را یکى از شروط ضرورى براى برخوردارى از سلامت روانى آرمانى ذکر مى‏کند و مى‏گوید: کسى که به خوبى سازش یافته واجد فلسفه‏اى مستحکم در زندگى خود است و مى‏توان موارد ذیل را به او نسبت داد:

 

الف- باید در جهانى مملو از حس تعهد و مشارکت اجتماعى فعال زندگى کند.

 

ب- زندگى پدیده‏اى ارزشمند است که این ارزشمندى را مى‏توان به باورداشتن انسانیت‏ یا اعتقاد به هر مذهبى تعبیر کرد.

 

ج- هیچ ‏کس به تنهایى نمى‏تواند زندگى کند. انسان تنها، جزیره‏اى است که به خود منتهى مى‏شود. در حقیقت، هر فرد بخش اساسى و اجتناب ‏ناپذیر یک فرد دیگر به شمار مى‏رود. چنانچه فلسفه فروم براین جمله مبتنى است که «تمام افراد بشر برادرند و داراى ظرفیت عشق مولد.»

 

بهره ‏مندى از یک نظام ارزشى پویا و استوار، فرد سالم را از روان آزرده متمایز مى‏سازد. شخص روان ‏آزرده، یا پایبند به هیچ ارزشى نیست‏ یا ارزش‏هایش ناقص، موقت و گذرا است. ارزش‏هاى روان‏ آزرده به آن اندازه استوار نیست که تمامى جنب ‏هاى زندگى‏اش را به هم پیوند دهد و یگانه سازد.

دکتر نادر اسدالهی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.